- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با خداوند
ما بین خوبانت به بدها هم نظر کن یکـبـار هم از کـوچه اینهـا گذر کن خـیـلی گـناه آوردهام اینجـا بـبخـشی شام مرا با نـور آمـرزش سحـر کن من بـند بنـدم با گـنـاهـان انـس دارد آتش بزن! جـسم مرا زیر و زبَر کن هر تیر را شیطان بسمت قلبم انداخت یا نـور و یا قـدوس هایم را سپـر کن بیگریه میمیرم تو را حق سه ساله سهـمـیه چـشمان من را بیـشـتر کن این بنده سرکش به تو امیدوار است خیلی بدم اما تو با من خوب سر کن هر بار رفتم کـربلا لطف حسن بود یا مجتبی! ما را تو راهـیِ سفـر کن هر موقعی امضا زدی شش گوشهام را در روضۀ زینب گدایت را خبر کن
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
رسیدم مرا غـرق احسان کنی جـهـان مـرا نـور بـاران کـنی الــهـی و ربـّی و یــا ســیـّـدی لبم را به نامت غزل خوان کنی الـهـی اعـوذ به وجـه الکـریـم بـه مـهـمـانـیـت بـینــوا آمــدم پـریـشان و بـیدست و پا آمدم من از سمت تنهاییام میرسم به یـا ربـنـای شـب مـرتـضـی در این ماه عاشق ترم کن خدا لب تشنه از دشـنه سیـراب شد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
هر چند که در زندگیم رنگ خدا نیست اما به لـبم سوی خـدا غیر دعـا نیست آنکس که بود اهـل بکـا، میشود آزاد صد حیف که بر دیده و دل حال بکا نیست این روزۀ ما نیـست سپـر در بَرِ آتـش در روزۀ ما غیر دورنگی و ریا نیست در ماه کریمان دل من خوش به کریم است چون غیر کریمان که کسی فکر گدا نیست هـر چـنـد کـه آلـودهام امـا دم افــطـار در سیـنۀ من غـیر غـم کـربـبلا نیست گر روزه نگیرد ره روضه چه ثوابی بیروضه که خیری به دل روزۀ ما نیست با روضه خدا میخرد این بندۀ عاصی با روضه دل از حضرت ارباب جدا نیست ای شـمـر چرا بر تن ارباب نـشـسـتی بر سینۀ او جای تو ای بیسر و پا نیست
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام
بایـد به التـماس گـدایان نـظـر کـنند آنانکه خاک را به دم خویش زر کنند امشب بناست با من آلـوده سر کـنند سرمـایۀ بـکـای مـرا بیـشـتـر کـنـند حـالا هـجـوم خـیـل گـدا را قـبـول کن یا رب بحـقّ فـاطـمـه ما را قـبـول کن از هرچه زشتی است خدا توبه میکنم از زنـدگی بـدون دعـا توبه مـیکـن از غیبت و دروغ و ریا توبه میکنم از دور بودن از شهـدا تـوبه میکـنم بد کردهام به حق خودم عـفـو کن مرا با قوم و خویش قهر شدم عفو کن مرا شبهای جمعه خیری و خیرات من چه شد یاسین برای شادی اموات من چه شد آن برکتی بود به اوقات من چه شد انس همیشگی به روایات من چه شد؟! از یـاد یـار غـفـلـت مـن اشـتـبـاه بـود با این و آن رفـاقـت مـن اشـتـبـاه بـود امشب تمام نغمه لبها علی عـلیست ذکری که نقش بسته بدنیا علی علیست حرزی که بسته شیعه به لب یا علی علیست زهرا نگاه کرده به هرجا علی علیست بابای ما علیست مسیحای ما علیست شکرخدا که مرجع اعلای ما علیست گفتم عـلی و از نجف آمد ندا حسین ای شیعه با علی تو بگو یکصدا حسین لـبیک یا غـریب و لـبیک یا حـسین صلّو علی رقیه و صلّو علی حسین یک یا رقـیـه بوده هـمـیـشه دوای من جـانـم فــدای دخــتـر اربـاب بـیکـفـن جانـم فـدای بـازوی شـلاق دیـدهاش جانم فـدای عـمۀ محـنت کـشـیدهاش جانم فدای موی به هر سو کشیدهاش آن قـد زیر چکمۀ دشمن خـمـیدهاش جـانـم فـدای دلهـرههـایـش بـرای شـاه وقـتی که بود غـلـغـلـهای بین قـتـلگـاه
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
جدا از این برکات سحر شدن کافی است بیایی و بروی، بیخـبر شدن کافی است عـزیـز فـاطـمه تا کی به هر دری بـزنم بیا بیا که دگر در به در شدن کافی است ز نان شبهـه ببـین تحـبـس الـدُّعـا شـدهام دعای هر سحرم بیاثر شدن کافی است خودت به تـرک گـناهـان مرا بـده یاری که غصههای دلت بیشتر شدن کافی است چگـونه گـریه کـنم تا به من نگـاه کـنی؟ بس است، این همه دور از نظر شدن کافی است تو رحـم کن به دلی که فـقـط تو را دارد به من سری بزن، این خونجگر شدن کافی است
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست میان آیـنـهام نـقـشی از نگـاری نیست تمام مُلک جهان را بگرد و خوب ببین که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضۀ سیدالشهدا
بـریـدهام ز هـمه تـا که یـار من باشی قـرار این جـگـر بـیقـرار من بـاشـی ز هرچه غیر تو خالی نمودهام دل را به این امید که یک دَم نگار من باشی برای این که به سویت دوباره برگردم به روی بـاز تو در انـتـظار من باشی شبیه برگ خزان؛ زرد و خشک میآیم که بـا نـسیـم محـبـت بـهـار من بـاشی من از سیاهـی شبهـای قـبـر میتـرسم چه میشود که در آن دَم کنار من باشی مرید شاه نجف میشوم که در محشر به احـترام عـلـی فکـر کـار من باشی دلم خـوش است به نـور محبت زهـرا چـراغ روشن شبـهـای تـار من بـاشی تـمـام عـمـر ز داغ حـسیـن میسـوزم کـه تـو امـان دل داغــدار مـن بـاشـی به گریه گفت عـزیزم به نیـزه آمدهای مـیـان کـوچـه و بـازار یـار من باشی به پای حنجـر تو گـیـسویم سپـیـد شده خودت که شاهد این انکسار من باشی نگاه مضطربت روی نیزه میچـرخد به فکـر عـزّت ایـل و تبـار من باشی اگر چه صورت زیبای تو بهم خورده هـمیشه دلـبـر نـیـزه سـوار من بـاشی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
الـهــی الــهــی الــهــی الــهــی !نگاهی نگـاهی نگـاهی نگـاهی! تو هـستی پـناه هـمه اهـل عـالـم مرا غـیر عـفـو تو نبود پـنـاهـی گـناه و خـطـای هـمه اهل عـالـم به دریـای عـفـو تو نبود گـناهی نـدارم به غـیر تو ربِّ کـریـمی نـداری چو من بـنـدۀ روسیـاهی نه رویی که بر درگهت آورم رو نه کاهی که کوهی ببخشی به کاهی نه تابی که در نار قهرت بسوزم نه اشکی که جاری کنم گاهگاهی گـنـاهـان بسـیار از چـار جـانب به من حمله آرند همچون سپاهی به تنگ آمد از درد بیدردیام دل نه دردی نه اشکی نه سوزی نه آهی همه هست من هست بار گـناهم هـمه زنـدگـانی عـمـرم تـبـاهـی همه راهها بسته بر روی "میثم "ندارد به جز باب عفو تو راهی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی دریای عفو جوشد از اشگ دردمندی اوراق جـرم سـوزد از آه صبحگـاهی اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخـشند بیچاره من که با خود ناورده پّرِ کاهی ای وای اگر برای افـشای هر گـناهـم گردند روز محشر هر عضو من گواهی هر چـند روسیـاهـم با آنهـمـه گـنـاهـم مشتاق یک نگاهـم مـولای من نگاهی یا رب چگونه سوزد آن کو در آستانت رخسار خویش سوده بر خاک گاه گاهی بار گناه سنگین ره منتهی به بن بست در پیش رو ندارم جز باب توبه راهی از من گنه بود زشت از تواست عفو، زیبا ای عـفـو از تو زیـبـا، العـفـو یا الهـی تن خـسته؛ پا شکـسته، درها تمام بسته جز باب رحـمت تو نـبود مرا پـناهـی عـمری گـنـاه کـردم دل را سیاه کردم من اشتـبـاه کـردم یا رب چه اشتباهی آلـودگـی دل را با اشـگ تـوبـه شـویم تـا در دلـم نـمـانـد آثـاری از گـنـاهـی با کـثـرت گـنـاهم مـپـسـنـد روسیـاهـم کاوردهام عـلی را در عـین روسیاهی مهر علی است «میثم» مهر نجات عالم بیحُـبّ او نباشد طاعات جـز تـبـاهی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
جای آن است درِ رحـمت تو باز شود بـنـدۀ غـرق گـنـاه تـو سـرافـراز شود این پـرسـتـوی به دامـان گـنـه افـتـاده پَـر و بــالـی زده آمــادۀ پــرواز شـود ملک و حور به فرمان تو هورا بکشند تا خجالت زدهای توبهاش احراز شود آخـرِ فـصلِ گـنه کـاری این دل برسد عـشق بازی تو با بـنـدهات آغـاز شود مثل خورشید، به روشندلیاش میبالد آنکه با پرتویی از نور تو دمساز شود معجز آسا دل حق در گرو توّاب است چه عجب تائب اگر صاحب اعجاز شود دم گـرم و نـفـس پـاک مـسیـحا گـیـرد با مـنادی سحـر هر که هـم آواز شود ای خوشا آنکه شهـیـد غـم دلـدار شود صاحب مرتبـۀ عـالـی و ممـتـاز شود سورۀ فـتح چو از مکّـه تـلاوت گردد در رکـاب پـسر فـاطـمه جـانـباز شود ای خوشا آنکه دلش وقف دعای فرج است با گـل عشق خـدا همدم و همراز شود
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضۀ سیدالشهدا
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم نمانـده باطنی اصلا به ظاهـر دیـنم نگـاه کردم و دیـدم تـمام شد عـمرم هـنـوز جـاهـلـم و بـنـدۀ شـیـاطـیـنـم گـناه کـردم و از رو نـرفـتم و حالا مرا زمین زده این کوله بار سنگینم قـساوت دل آلـودهام سبب شده است امام عـصر خودم را اگر نـمیبـیـنم همیشه بر در این خانه محترم بودم مـنی که مستحـق نـاسـزا و نفـریـنم خودم اگر چه خودم را دگر نمیبخشم ولی به رحمت پروردگار خوش بینم درست نیست بیایم به خانه، میدانم اجازه هست کمی پشت خانه بنشینم؟ اگرچه شیعـه نبودم تـمام عـمرم را خوشم به لطف علی در صف محبینم شنیدهام که عـلی همدم فـقـیران بود در آرزوی علی سال هاست مسکینم خـدا کـنـد که بـیاید کـنـار من بـاشد خـدا کـنـد که بـیایـد زمان تـلـقـیـنـم مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست که اشک روضۀ عباس هست تسکینم شکستهای کـمرم را بلـند شو برویم سکینه را چه کنم من، شهید خونینم؟ هـزار شکـر که اُمُّ البـنـین نمیبـیـند چـقدر غنچۀ تیر از تن تو میچـینم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیه السلام
با لب خـشکـیده هر دم یاد سـقا میکنم روزهام را با سلامی بر شما وا میکنم بعد مغرب وقت افطار و زمان عاشقی با زیارت نامهات سجـاده را تا میکنم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
توبهام توبه نشد هر چه که همّت کردم من به ستاری تو سخت جسارت کردم هر چه تو دوست شدی با من آلوده ولی بیحـیاتـر شده با نـفـس رفـاقـت کردم رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم من از این فلسفۀ روضه از این فیض عظیم به هـمین تـشنگـی ساده قـناعت کردم روزه هم چشم مرا باز نکـرده، نکـند عـادتـم بود اگر هـر چه عـبادت کردم هر چه هـستم سـر دلـدادگیام میمانم روزهام را فـقط افطار به تربت کردم خـواستم از عـطـش روزه بـگـویم اما از لب تشنهاش احساس خجالت کردم روزهام روضه شد و روضه مرا میکشدم یـاد آن تـشـنه لب کرب وبلا میکشدم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید از بس که دور گشتم از خانۀ حبیبم گم گشته است راهم دست مرا بگیرید عبد جمودالعینم از کـثرت معاصی رفته زکف سپاهم دست مرا بگیرید با زورقی شکسته خود را رساندم اینجا تنهـا و بیپـناهـم دست مرا بگـیرید آغوش خود گشودی اما فرار کردم برگشته غرق آهم دست مرا بگیرید وقتی که غیرتم رفت شوق عبادتم رفت درمانده از گناهم دست مرا بگیرید عهد شباب رفت و مویم سفید گشته بیحد شد اشتباهم دست مرا بگیرید شد آرزوی این دل ایوان طلای حیدر غیر از نجف نخواهم دست مرا بگیرید تنها ره نجاتم شش گوشۀ حسین است بیکـربـلا تبـاهـم دست مرا بگـیرید شبهای جمعه قلبم در روضۀ حسین است گـریان قـتـلگـاهم دست مرا بگیرید
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
در آتش هـوا و هـوس دل سیـاه شد ساعات عمر من همه خرج گناه شد خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم اوقـات خـوبِ زنـدگی من تـبـاه شد خیلی دلت گرفته ازاین توبههای من شرمنـدهام رفـاقـتـمـان نیـمه راه شد خندید بر دورویی من نفـس بیحـیا ذکرم همین که « اشهد ان لا اله» شد اما به لـطـف سـفـرۀ مـاه مبـارکـت این روزها خرابۀ دل رو به راه شد شکر خدا که واشده با روضه، روزهام ذکـرم دم غـروب حـسین، آه آه، شد هم لرزهای به پیکر شمر لعین نشست هم شرمگین ز فاطمه آن قتلگاه شد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
باز هم نیـمۀ شب گـریه و آه آوردم بـه درِ خـانـۀ تـو بــاز پــنـاه آوردم روسیاهـم؛ نکـند تـوبۀ من رد بشود؟ واى بر من که فـقط بار گناه آوردم مهربانِ دل من؛ رد مکنم از درِ خویش من پشیمان شدهام روى سیاه آوردم اشک هاى منِ بیچاره سراب است،ولى دل خوش از اینکه به درگاهِ تو چاه آوردم جان زهرا کمکم کن که گناهی نکنم بـه درِ خـانـۀ تـو بــاز پــنـاه آوردم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
جا مانده زِ خوبان شدهام گریه ندارد؟ مجنون و پریشان شدهام گریه ندارد؟ بـا بـارِ کـجِ رویِ دلـم بـین مـسـیـرم وامانده و حیران شدهام گریه ندارد؟ گـفـتـم زرنـگـی کـنـم اما تـه چـاهـم بازی خورِ شیطان شدهام گریه ندارد؟ آن سینه زنِ اهل نماز شبِ تو مُـرد بدجور هوسران شدهام گریه ندارد؟ دور از عـلمایم چه نزدیک به مرگم چون قصۀ پایان شدهام گریه ندارد؟ با زَمزَم اشک سحـرم زِمـزِمه دارم هـمخانۀ هجـران شدهام گریه ندارد؟ هی غرق شدم در دل دنیای مجازی هی دور زِ قرآن شدهام گریه ندارد؟ دیگر به لبم خاطرهای از شهدا نیست من ننگ شهیدان شدهام گریه ندارد؟ با اینکه بدم باز بمن روضه چشانید سرمست حسین جان شدهام گریه ندارد؟
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
بساط عـاشقی ما به پاست این شبها زمـان آشـتی بـا خـداسـت این شـبها گـنـاهـکـار قـدیـمی دوبـاره بـرگـشـته صدای زمـزمهها آشناست این شبها زمان بده به زمین خوردهای اِلهِ کریم اگر مرا بـزنی هم رواست این شبها خوشا به حال گدایی که چشم تر دارد که گریههای سحر کیمیاست این شبها کـنار سـفـرۀ افـطـار زیـر لـب گـفـتـم نگفتهای به خود آقا کجاست این شبها قـسم به خاک نـشسته به چـادر زهـرا مرا ببخش، ببخشی رواست این شبها ز فـتـنـههـای زمـانه خـط امـان داری چراکه نام علی ذکر ماست این شبها گدای صحن و سرای شهـنـشه نجـفـم دلم هـوایی ایـوان طلاست این شبها دل شـکـسـتـۀ ما بـا سـلام بـر اربـاب مـسـافـر حـرم کـربـلاست این شبها سـلام بر لب عـطـشـان سـیـدالـشـهـدا سخن ز تشنه لب سر جداست این شبها
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
سفره داری که به من اذن ضیافت داده بـار دیـگـر به گـدا لـقـمـۀ عـزّت داده ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی رمضان آمده و حق به تو فرصت داده ای گـنه کار! بیا تـوبـه نما در این ماه حق تو را فرصت جبران و ندامت داده روزه و نافـله و ذکر و دعاهای سحر من چه کردم به من این قدر لیاقت داده ماه مـیـلاد امـام حـسـنـم این مـاه است رمـضان را پـسر فـاطـمه برکـت داده به شب قـدر که آئـیـنۀ زهـراست قسم شیعه را حُـبّ عـلی برگ بـرائت داده روزه داری و لب تشنه و قرآن خواندن اثر چیست به من فیض تلاوت داده؟! بـه فـدای لـب عـطـشـان ابـاعـبـدالـلـه او بـه قــرآن خــداونــد حــلاوت داده این حسین است که عالم همه دلداۀ اوست این حسین است به من حال عبادت داده
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
وقـتـی هـلال مــاه خــدا آشـکــار شـد مـاه خــدا، امـام زمـان روزه دار شـد طوبای خیر و برکت شعبان به گُل نشست قـرآن شـکـوفـه داد و زمـان بهـار شد مـاه ضـیـافـت است بـیـایـیـد بـنـدگـان امـروز سمت بـنـده خـدا بـیـقـرار شـد فرمود مصطفی که در این ماه بنـدگی شیطان به دست حضرت رحمان مهار شد دست کـریم، در رمضان عبد میخرد سی روز روزه ضامنت از دست نار شد خمس عـشر، دعای ابوحـمزه و سحر بـنـده چـقــدر مـحـرم پـروردگـار شـد با ذکر یا عـلی و عـظـیم پس از نـماز ذکـر عـلـی عــلـی دلـم بـیـشـمـار شـد شکـر خـدا به سـفـرۀ افـطار شیعـیـان وقت غـروب دست حسن نان بیار شد داغ حسین با عـطش روزه گُر گرفت عـطـشان شدیم، سیـنـۀ ما داغـدار شد لب تشنه بود از فرس افتاد و بعد از او زیـنب به روی ناقـۀ عریان سوار شد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و توسل به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
لذت اشک مناجات سحر مشهود است حالِ آشفته دل از دیـدۀ تر مشهود است منتی؛ نه ز کرم دست زمین خورده بگیر همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است راه خود را سحـری جانب ما مایل کن دست خالیِّ گـدا وقت گذر مشهود است حال و روز من هجران زده دیدن دارد حال دلسوخته از آه جگـر مشهود است هـنـر آن نیـست نـسوزی به میان آتـش بین خاکـستر پـروانه هـنر مشهود است هـر که فـانی نشود جام بـقـایـش نـدهـند مردی مرد به هنگام خطر مشهود است من و تـنهـایـی در قـبـر خودم مـیدانـم اوج بیچارگیام وقت سفر مشهود است تن بـیجـان مرا گـریه کـنـان بـرداریـد تـربـت کـرب و بـلا در کـفـنم بگـذاریـد
: امتیاز
|